شنبه 9 بهمن 1391 |
دیشب تا صبح به فکر تو بودم. طوریکه اصلا نتونستم درس بخونم!
چرا از فکرم نمیری بیرون؟! هان؟! چرا؟!
حالا که خودت رفتی، فکر و خیالتم با خودت ببر! ببر و راحتم کن! بابا خسته شدم از این وضع!
دیگه نمیخوام بهت فکر کنم! دوستت داشته باشم! منتظرت باشم! نگرانت باشم! نه! نمیخوام! نمیخوام!
میخوام راحت باشم! طبیعی باشم! مثل قبل بشم! نمیخوام فقط فکر تو و غم تو توی فکر و دل من باشه!
نمیخوام! راحتم بذار خواهش می کنم! بذار آسوده باشم! لطفا!
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : شیرین بانو
|